به گزارش شهرآرانیوز، اما حیفمان آمد ماه شعبان و شادمانی باشد و میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان و سراغ این نسل نرویم، حتی برای چندمین بار. برای تهیه این گزارش با سازمانهای مختلفی ارتباط گرفتیم و از آنها خواستیم گزینههای مناسبی را معرفی کنند و افراد زیادی در فهرست انتخابی ما قرار گرفتند؛ از جوانهایی که تندیس جشنوارههای مختلف را از آن خود کرده تا آنهایی که بر سکوهای قهرمانی ایستاده اند؛ جوانانی که وقت خود را وقف کرده اند و آنهایی که فکرهای بکری دارند و به جامعه ما رنگ تازهای میدهند و همه و همه یک عنوان ناب دارند: نخبه جوان.
شاید اگر شما هم جای ما باشید و پای حرفهای جوانی پر انرژی بنشینید که با ولع و اشتیاق حرف میزند و همان اول کلام از اختراعاتش میگوید که در زمینه کمک به درمان ناباروری ثبت شده است، بیشتر مشتاق به شنیدن شوید و شاید گاه حرف هایش برایتان اغراق آمیز به نظر برسد. محمدجوادسروقدی از زمان دانش آموزی به فکر طرحی بوده است که به درمان ناباروری زنان کمک کند. با مشورت استادانش طرح کیت آماده سازی اسپرم به ذهنش میرسد و کارهای مقدماتی آن را هم انجام میدهد؛ اما دنیا دنیای فناوری است و هر سال باید به فکر استفاده از شیوههای نوین بود.
محمدجواد که حالا بهار ۲۲ سالگی را پشت سر میگذارد و نام مخترع پشت بند نام خانوادگی اش است، تعریف میکند: سفری به اصفهان داشتم و اعلام شد که به یک روش نوین و جدید برای درمان ناباروری نیاز است و من تصمیم گرفتم کیت هوشمند آماده سازی اسپرم را آماده کنم که مزیتهای زیادی دارد؛ مثلا فرایند آماده سازی اسپرم را در کمترین زمان انجام میدهد و علاوه بر این بدون استفاده از محیطهای شیمیایی به ثمر میرسد و شانس باروری در این روش خیلی بیشتر از شیوههای دیگر است.
ثبت اختراع او دو سال پیش انجام شده است و از سال آینده وارد تولید انبوه میشود. این کیت چندین و چند اختراعی است که او در زمینه ناباروری انجام داده است. همه فعالیتهای او و تولیدات گروهش در این موضوع و حمایتهای بعد از آن خلاصه میشود و دوست دارد خرده روایتهایی را که از زمانی دانش آموزی پیش پایش سنگ اندازی میکرده است، تعریف کند تا دیگران بدانند چرا خیلیها با وجود ایده و طرحهای جالبی که دارند، به سراغ اختراع نمیروند.
حرف برای گفتن خیلی زیاد است و او به همین اندازه بسنده میکند: اگر پدرم و حمایتهای مالی او نبود، من هیچ پشتیبانی نداشتم. هزینهها برای ثبت اختراع سرسام آور است و فرایند طولانی سیستم اداری و چرخهها و سیکلهای باطل باعث میشود خیلیها عطای این کار را به لقایش ببخشند و به همین خاطر است که غالبا درس و دانشگاه که به پایان میرسد، بحران بیکاری آغاز میشود؛ چون اجتماع ما با مخترع و اختراع بیگانه و غریبه است.
نیاز اینکه بخواهند در یک محیط شاد زندگی کنند در میان جوانان بیشتر است. این حس حتی در وجود آنهایی که سرگرم هنر هستند پر رنگتر است. درحالی که خیلی از همین جوانهای اطرافمان میگویند عرصه عمومی برای شادی کردن آنها تنگ است و باید خیلی از نیازهای خوب را سرکوب یا محدود کنند، بعضیها ثابت کرده اند این گونه نیست. میرویم سراغ جوان دیگری و پای صحبتهای هنرمندی مینشینیم که جزئیات روزمره زندگی او با کار و هنر پیوند خورده است.
سمانه نوری در دهه سوم زندگی اش است و از زمانی که قدرت فکرکردن و تشخیص دادن پیدا کرده، سعی کرده است از کوچکترین فرصتها استفاده کند و دقیقهای را از کف ندهد. در همان فاصله کوتاهی که با هم هم کلام میشویم، خیلی صریح و با تأکید به کسانی که مخاطب این گزارش هستند، با قاطعیت میگوید: بزرگترین سرمایه زندگی زمان است و آن را از دست ندهید.
از دیگر خصوصیات اخلاقی سمانه این است که خیلی پشتکار دارد و دلسرد نمیشود. اصلا سد و مانع برایش مفهومی ندارد.
سمانه میرود سراغ تعریف کردن از عشق و علاقهای که از کودکی او را پای بوم نقاشی کشانده است و میگوید: از کودکی نقاشی میکردم و سیزده سال است در زمینه مدادرنگی و هایپر مشغولم. هم آموزش دیده ام و تمرین کرده ام، هم آموزش میدهم. مثل خیلی از جوانهای دیگر آرزوهای زیادی دارد و برای دستیابی به آنها سعی میکند هیچ فرصتی را از کف ندهد.
او تعریف میکند: از دو سال پیش گچ بری و پتینه کاری روی دیوار را هم شروع کردم و در مدتی کوتاه با افراد و هنرمندان زیادی در شهر آشنا شدم و همکاری کردم. حرف هایم را خلاصه کنم؛ زندگی برای من در کار و هنر تعریف شده است و خدا راشکر سعی کرده ام هیچ فرصتی را از دست ندهم.
او ادامه میدهد: خیلی به محدودیتهایی که برخی از جوانان از آن گلایه دارند، اعتقادی ندارم؛ چون بسیاری از توانمندیها از دل همان محدودیتها برمی آید. شاید خیلیها فکر کنند این حرف یک شعار است، ولی من با همه وجود به آن اعتقاد دارم. سمانه شرایطی را که در آن بزرگ شده است مرور میکند و میگوید: من در خانوادهای بزرگ شده ام که نیاز مالی نداریم. پدرم همیشه تأکید میکند که همه چیز مهیاست و لازم نیست کار کنیم؛ اما من دوست دارم به عنوان یک دختر جوان در این سن وسال مستقل باشم و روی پای خودم بایستم؛ بدون اتکا و تکیه به کسی. جسارت به خرج دادم تا توانستم خودم را به اطرافیان اثبات کنم و این جسور بودن و لازمه کار است.
سمانه اعتقاد دارد که تلخیهایی که برای برخی از جوانها بازدارنده است، میتواند پلههای پیشرفت باشد و شروع میکند به تعریف کردن روایتی که ثابت کرد اگر بخواهد میتواند: ماجرا ازاین قرار است که میخواستم برای تولد فرزند دوستم یک تابلوی نقاشی هدیه ببرم و موضوع را با یکی از بهترین استادانم که خیلی روی او حساب میکنم درمیان گذاشتم.
استادم گفت: تنهایی نمیتوانی. این عبارت خیلی برایم سنگین بود و تلاش کردم کار را شروع کنم. تنهایی طرح زدم و تکمیلش کردم و یکی از بهترین آثار من شد و البته نقطه عطف زندگی ام؛ زیرا دیدم اگر بخواهم، میشود و اتفاق میافتد.
او از همان دوران دانشگاه از یک گروه جهادی کوچک که تعداد اعضایش به انگشتان دست هم نمیرسید، شروع کرد. عشق میکرد و لذت میبرد، وقتی میدید نیت خیر آنها خیلی زود به بقیه اثبات میشود و دیگران به آنها اعتماد میکنند. کم کم نیکوکاران دیگر هم پای کار آمدند. تعدادشان روزبه روز بیشتر شد. مریم شکاری پزشک گروه جهادی است. همه «خانم دکتر» صدایش میکنند و البته در حال تحصیل برای دوره تخصص است.
میرود سراغ جریان زندگی اش و تعریف میکند: تربیت بر اساس مهرورزی باعث شده است از همان کودکی به نیازهای دیگران بی تفاوت نباشم. بزرگتر که شدم دوست داشتم به اندازه توانایی هایم برای دیگران وقت بگذارم و مفید باشم و وصف گروه جهادی دانشگاه و فعالیتهایی که اعضایش انجام میدادند ترغیبم کرد که در این گروه شرکت کنم. محرومیت زدایی را محور کارهایمان قرار دادیم.
در قالب گروههای دانشجویی، مناطق و روستاها را شناسایی میکردیم؛ از این روستا به آن روستا؛ پیر، جوان، زن، مرد؛ در بین عشایر و.... در گامهای بعدی به موکبهایی رسیدیم که پایان ماه صفر پا میگرفت و همه این فعالیتها برای زندگی من جریان ساز شد.
او ادامه میدهد: به نظر من مهمترین نیاز برای یک جوان رسیدن به حس آرامش و خودباوری است. زمانی که یک نفر احساس کند که مفید است، این حس در وجودش جوانه میزند و ریشه میدواند و روزبه روز قوتش بیشتر میشود.
خانم دکترِ روایت ما غالبا ایام آخر هفته اش را میگذارد برای اردوهای جهادی. با آدمهای زیادی دمخور شده و پایه دوستی هایشان عمیق شده است. دوست دارد یکی از این جریانها را برای ما تعریف کند. میگوید: زن جوانی بود که در یکی از موکبها به خاطر دندان درد مراجعه کرد و از همان جا شماره تلفن من را داشت. یک روز تلفنم زنگ خورد و از پشت خط زنی احوال پرسی گرمی کرد. اول نشناختم و تا بیشتر حرف زد، متوجه شدم کیست و کلی ذوق کردم.
هنوز به یادش هستم. تعریف کرد که دوقلو باردار است و پزشک در معاینه گفته است بچهها مشکل دارند و هزینه سونوگرافی را نداریم. با بچههای جهادی هزینه را جفت وجور کردیم و خداراشکر دو قلوهای خوشگل پسر سالم به دنیا آمدند و این شیرینترین هدیهای بود که خدا به ما داد.
محمود ارجمندی مدیرعامل شرکت هنر سبز و روایتگر جوانی است که سالها در زمینه محیط زیست فعالیت میکند و میتواند ماجراهای تأثیرگذار زیادی از الفتی که جوانان با آب وخاکشان دارند تعریف کند.
او هم سومین دهه زندگی اش را تجربه میکند و خوشحال است که با گروهی از جوانهای هم سن وسال خودش در مسیری گام گذاشته است که به نفع محیط زیست است. تعصب و تقید عجیبی درباره محیط زیست دارد و میگوید: این محیط بستر همه اتفاقهای دنیاست و کاهلی در حفاظت از آن به قیمت نابودی جان بشر تمام میشود.
ارجمندی از آن دسته جوانانی است که ادعا دارند نسل جدید و جوان امروزی ما به شدت هوشمند و آگاه است و از تأثیرات مخرب بر محیط زیست مطلع؛ از اینکه چه جریانهایی بر خشک شدن تالابها و رودخانههای ما اثر میگذارد و اینکه شاخص آلودگی در اکثر شهرها بالاست و عاملی است که آمار بیماران سرطانی را بالا میبرد.
او در راستای فعالیتی که دارد، چندین و چند بار تأکید میکند: ما در بدترین شرایط محیط زیستی ایران هستیم؛ اما در همین اوضاع هم مجبور و محکومیم امیدوار باشیم. از اقدامات جوانان در شهرهای مختلف برای نجات محیط زیست میگوید. با همکاری محلیها در روستای کوچکی به نام «الگن» چرای دام را ممنوع کردند و این باعث شد در چند هکتار زمین درختان بلوط رشد کنند که ضامن آینده محیط زیست اند؛ یا از سیروس زارع تعریف میکند که در حال احیای تالابهای کم جان است.
اینها را مثال میزند تا بگوید ما جوانان و فعالان محیط زیست خراسان فقط نگران این استان و شهر خودمان نیستیم. در هرگوشه از ایران زخمی بر پیکره آن وارد شود، حال ما دگرگون میشود؛ چه خوزستان باشد، چه جنگلهای شمال و چه ارومیه که قلب تپنده ایران است.
او از دستاوردهایی که فعالان محیط زیست در این استان داشته اند، تعریف میکند: موفق شدیم در برابر بهره برداری از آرامستانی که در کنار چاههای آب شرب انتقال دهنده به مشهد احداث میشد، ایستادگی کنیم و مانع از بهره برداری شویم، یا به خاطر کاهش آسیبهای کشف رود برای آبیاری محصولات کشاورزی شروع به اطلاع رسانی کردیم و آستان قدس رضوی و شرکت آب و فاضلاب قرارداد زمینهایی را که اجاره داده بودند، لغو کردند و این دستاورد بزرگی است که نمیشود به راحتی از کنار آن گذشت. میخواهد این نکته را هم از قلم نیندازیم. همه این اتفاقات که در ایران رقم خورده، به همت استاد محمد درویش بوده است؛ کسی که همه عمر خود را وقف محیط زیست کرده است.
سید علی رهیده طراح نرم افزار است و از جمله جوانانی که یک نرم افزار خارجی را برای استفاده در آموزش و پرورش بومی سازی کرده اند و با استفاده ا ز این نرم افزار میشود جلسات زیادی را مدیریت کرد. ویژگی او شیوه خاص تدریس کردنش است؛ به قول خودش کلاس هایش بیشتر دانش آموز محور است و اعتقاد دارد هم سالان زبان همدیگر را بهتر میفهمند.
میگوید: شانزده سال است سابقه تدریس دارم و تجربه به من ثابت کرده است نوجوانها توانمند و مستعدند و اگر به آنها اعتماد کنیم و کار را به دستشان بسپاریم، پشیمان نخواهیم شد.
او میگوید: من پروژههای زیادی را طراحی میکنم و برخی از آنها را به دست دانش آموزان میسپارم و باورتان نمیشود که نتیجه کار چقدر رضایت بخش بوده است و به نظر من اعتماد به جوانان و نوجوانان میتواند حلال مشکلات جامعه باشد.